اگر حیا اجازه

 

اگر حیا اجازه می داد حرفم را رو در رو می زدم

عمری است در سایه سنگی دیوار صبوری کردم و معنای

یافتن را در طعم از دست دادن در یافتم.

 

برای شکستن دل

 

 

- برای شکستن دل یه لحظه وقت کافیه...

اما برای اینکه از دلش در بیاری شاید هیچ وقت فرصت پیدا نکنی...

- می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی....

اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از

 چشمات جاری می شه......

- همیشه غمگین ترین و رنج آور ترین لحظات زندگی آدم

توسط همون کسی ساخته می شه که شیرین ترین و به

 یاد موندنی ترین لحظات رو برای آدم ساخته...

- وقتی قلب ها به همدیگر نزدیک باشند فاصله مهم نیست.

عشق کیلومتر ها را از بین میبرد و سختی ها را آسان میکند

 

( واقعا هم همینطور است...........)


گل سرخ

 

گل سرخی است به نام زندگی

گل زردی است به نام غم

آینه شکسته ای است به نام قلب

طوفان سهمگینی است به نام جدائی

مروارید غلطانی است به نام اشک

فریاد بلندی است به نام آه

شهرستانی است به نام عشق

رودی است به نام محبت

این رود به آبراهی می رسد به نام وفا

این آبراهه به منجلابی می رسد به نام وداع

 

پروردگارا

 

پروردگارا

به من آرامش ده

تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم

دلیری ده

تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

بینش ده

تا تفاوت این دو را بدانم

مرا فهم ده

تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند.

 

زندگی خودم

 

 


زندگی خودم یک رویا و خواب است

 و هر لحظه که به یاد گذشته می افتم

افسوس می خورم که چقدر عمر آدمی زود می گذرد

و چقدر از خود خاطره بر جای می گذارد.

و چه بسا خاطراتی که شیرین هستند

و روح انسان را شاد و خشنود می نمایند

و چه بسا خاطراتی که آدمی را از خود نا امید می نمایند.

و چه بسا خاطراتی که آدمی را از خودش نیز نا امید می کنند

اینها خاطرات تلخ زندگی که خبر از جدائی و زندگی سخت

 و بسی نا فر مانی و نا مردی است 

یاور همیشه مومن

خوشبختی من آن زمانی است که شما خوشبخت باشید

دوست داشتم همیشه در کنارت می بودم 

اما افسوس که زندگی قصه تلخ جدائیهاست

 

 

 

صحبت از پژمردن

 

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این معصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت

مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

 

 

اگر به خانه

 

 

اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان چراغ بیار

یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.

 

                                                      فروغ فرخزاد